از تجارب زیسته؛ بالین و روزهای بیمارستان
مدتی پیش بود که با دوستی در مورد روزهای بیمارستان صحبت میکردم. او که به تازگی مقطع فیزیوپاتولوژی را پشت سر گذاشته بود، به من
وبلاگ شخصی
مدتی پیش بود که با دوستی در مورد روزهای بیمارستان صحبت میکردم. او که به تازگی مقطع فیزیوپاتولوژی را پشت سر گذاشته بود، به من
اکثر روزهای زمستان و بخش زنان باهم در آمیختهاند. بخشی پر از تجارب نو. بخشی ممزوج با رویدادهای تلخ و شیرین. مثل سایر روزهای زندگانی.
به روز دوشنبه – سیزده اسفندماه – نزدیک میشوم. روزی که قرار است ارائه دومم در بخش زنان را به نمایش بگذارم. روزی که قرار
جنس این یادداشت کمی متفاوت است. احتمالا شرایط جوی، روزهای بخش زنان و اتفاقات پیرامون آن باعث شده بهتر آن را ببینم و یا تجربه
روزهای قلب بدون شک از آموزشیترین روزهای مقطع کارآموزی بود. چه از لحاظ امور مستقیما مرتبط با پزشکی و چه از لحاظ دیگر ابعاد مورد
از {بیمار} تخت ۲ یه نوار میگیری؟ نقلی بر اولینها، از دوشنبه ۲۱ آبانماه ۱۴۰۳ و وقایع پیرامونش برداشت اول؛ دیدگان نگران – وای از
یک مکث کوتاه….. چهارشنبه ۹ آبانماه ۱۴۰۳ است. آخرین روز رسمی درمانگاه قلب. وقتی از سمت راست حوض میانه حیاط به سمت ساختمان آموزشی میروم،
و اما دوره قلب….. دوره یک ماهه قلب یکی از متنوعترین دورههای قابل تجربه مقطع کارآموزی – از جهت رخدادهای منتظره و غیر منتظره –
گذر ایام، اسمهایی که میگذرند، نامهایی که باقی میمانند، ذهنهایی که به خاطر میسپارند….. قبل از پرداختن به یادداشتهای مربوط به دوره بعد از مقطع
با رسیدن به شهریورماه ۱۴۰۳، تابستان آخرین زورهایش را میزد که بتواند استخوانهایت را مغز پخت کند. حرارت اشتیاق حضور در بخشی که تا به