تابستان، اعصاب و طبقه سوم
مردادماه بود و گرمای تابستان به نهایت رسیده بود. در میانه آن روزهای تابستانی، اولین تجربه حضور در بخش بیماریهای مغز و اعصاب در حال
وبلاگ شخصی
مردادماه بود و گرمای تابستان به نهایت رسیده بود. در میانه آن روزهای تابستانی، اولین تجربه حضور در بخش بیماریهای مغز و اعصاب در حال
به بهانه حدود ۱۲ هزار دقیقه تدریس متمرکز در دوران دانشجویی یکی از زمینههایی که چند مرتبه در خصوص آنها یادداشتهایی نوشتهام و جسته و
روزهای داخلی گذشت. روتیشن روماتولوژی هم به پایان خود نزدیک میشد. دنیایی از تظاهرات نه چندان واضح. دنیایی از اضداد. در کنار اینها، تجربه بروزهای
و بالاخره روتیشن ریه و روماتولوژی….. روزهای داخلی رفتهرفته به پایان خود نزدیک میشد. این پایان ترکیبی از شادی و ناشادی بود. ناشادی از جهت
و اما باقی مسیر. نوشته پیشرو به معنی حقیقی کلمه، یک چکیده است. یک گلچین است. گلچینی از وقایعی که به سرعت باد – یا
در یکی از روزهای بهاری، زمانی که فرصتی تا انتهای روتیشن دوم داخلی باقی نمانده بود، فرصت مناسبی فراهم شد تا کمی از تجربه آن
نوشته پیشرو در میان روزهای اورژانس داخلی به ثبت رسید. تعداد کلماتش هرچند اندک است اما یادآور رویداد بس ارزشمندی است. رویدادی به ظاهر ساده
از یک روتیشن جدید؛ این بار اورژانس داخلی از سهشنبه و چهارشنبه ۱۱ و ۱۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ بعد از روتیشن هماتولوژی، حال زمان آن بود
بالاخره بعد از مقدمهچینیهای بسیار، زمان ورود به مقطع کارآموزی است (+). قسمت اول این نوشته، مربوط به دوره فیزیوپاتولوژی بود. این نوشته نقل وقایعی است که در یک
سیر در مقطع فیزیوپاتولوژی با این یادداشت به پایان میرسد (+). یادداشتی که خود به نوعی، شرحی بر “اولینها“ست….. آن مرد با استریدور۱ آمد! صبح