بانگ جَرَسی میآید!
یک مکث کوتاه….. چهارشنبه ۹ آبانماه ۱۴۰۳ است. آخرین روز رسمی درمانگاه قلب. وقتی از سمت راست حوض میانه حیاط به سمت ساختمان آموزشی میروم،
وبلاگ شخصی
یک مکث کوتاه….. چهارشنبه ۹ آبانماه ۱۴۰۳ است. آخرین روز رسمی درمانگاه قلب. وقتی از سمت راست حوض میانه حیاط به سمت ساختمان آموزشی میروم،
و اما دوره قلب….. دوره یک ماهه قلب یکی از متنوعترین دورههای قابل تجربه مقطع کارآموزی – از جهت رخدادهای منتظره و غیر منتظره –
گذر ایام، اسمهایی که میگذرند، نامهایی که باقی میمانند، ذهنهایی که به خاطر میسپارند….. قبل از پرداختن به یادداشتهای مربوط به دوره بعد از مقطع
با رسیدن به شهریورماه ۱۴۰۳، تابستان آخرین زورهایش را میزد که بتواند استخوانهایت را مغز پخت کند. حرارت اشتیاق حضور در بخشی که تا به
به بهانه حدود ۱۲ هزار دقیقه تدریس متمرکز در دوران دانشجویی یکی از زمینههایی که چند مرتبه در خصوص آنها یادداشتهایی نوشتهام و جسته و
روزهای داخلی گذشت. روتیشن روماتولوژی هم به پایان خود نزدیک میشد. دنیایی از تظاهرات نه چندان واضح. دنیایی از اضداد. در کنار اینها، تجربه بروزهای
و بالاخره روتیشن ریه و روماتولوژی….. روزهای داخلی رفتهرفته به پایان خود نزدیک میشد. این پایان ترکیبی از شادی و ناشادی بود. ناشادی از جهت
با نزدیک شدن به واپسین روزهای بهار ۱۴۰۳، دوره داخلی نیز از میانه خود عبور کرده بود. دیگر راهی تا انتها باقی نمانده بود. نوشته
و اما باقی مسیر. نوشته پیشرو به معنی حقیقی کلمه، یک چکیده است. یک گلچین است. گلچینی از وقایعی که به سرعت باد – یا
بالاخره بعد از مقدمهچینیهای بسیار، زمان ورود به مقطع کارآموزی است (+). قسمت اول این نوشته، مربوط به دوره فیزیوپاتولوژی بود. این نوشته نقل وقایعی است که در یک