وبلاگ شخصی

جستجو

تابستان، اعصاب و طبقه سوم

مردادماه بود و گرمای تابستان به نهایت رسیده بود. در میانه آن روزهای تابستانی، اولین تجربه حضور در بخش بیماری‌های مغز و اعصاب در حال به وقوع پیوستن بود. یادداشت پیشرو از آن روزها خواهد گفت.



جایی در این نزدیکی؛ طبقه سوم سمت راست

نقلی از چهارشنبه ۱۷ مردادماه ۱۴۰۳

برداشت اول؛ سندروم گیلن باره (Guillain-Barré Syndrome)

مردی حدودا ۶۲ ساله بود. از گذشته‌های نه چندان پیدا، با فشار خون بالایش مدارا می‌کرد. این‌بار با شکایت ضعف اندام آمده بود. ضعفی که ابتدا به ساکن از اندام دیستالش آغاز شده بود و به طور پیشرونده تا اندام پروگزیمال آمده بود.

این کلمات آشنا به نظر می‌رسید. بهانه خوبی بود تا بتوان سیری در کتاب داشت…..

به فصل بیماری‌های اعصاب محیطی که برسی، می‌توانی آن را ببینی. کتاب آن را شایع‌ترین علت فلج حاد در بالغین جوان ذکر می‌کند. در تمام ماه‌های سال می‌تواند دیده شود اما احتمالا بیشتر در فصل سرما بروز پیدا کند. شیوعش در مردان و زنان تقریبا مساوی در نظر گرفته می‌شود. این موضوع کمی با MS متفاوت می‌شود. آنطور که کتاب می‌گوید، پراکندگی MS بیشتر بین سنین ۲۰ تا ۴۰ سال بوده و در زنان ۲ برابر مردان شایع‌تر است.

بگذریم. با هم راجع به GBS صحبت می‌کردیم. هم علائم حسی در آن دیده می‌شود. هم حرکتی. علائم حرکتی اما از علائم حسی شدیدتر هستند. این بیماری چند چهره‌ای است. علائمش قرینه است و تب هم در آن رخ نمی‌دهد. در شایع‌ترین شکلش – که همان نوع Ascending است – ضعف عضلانی از قسمت‌های دیستال اندام تحتانی آغاز شده، به پروگزیمال اندام تحتانی رسیده و در نهایت تنه، گردن و صورت را درگیر می‌کند. ممکن است حتی در موارد شدید، رفلکس مردمک به نور هم ساقط شود. با رسیدن به اینجا تازه متوجه می‌شوی آن آشنایی قبلی با کلمات از کجا بود.

این اختلال در اکثر موارد نیازمند درمان اختصاصی است. درمانی که با پلاسمافرز و یا تزریق IVIG پیگیری می‌شود. برای پلاسمافرز ۲۰۰ تا ۲۵۰ سی‌سی پلاسما را – به ازای هر کیلوگرم وزن بیمار – در طی ۴ تا ۶ جلسه تعویض می‌کنند و IVIG را هم به میزان ۴۰۰ میلی‌گرم – برای هر کیلوگرم وزن بیمار؛ روزانه تا ۵ روز – در نظر می‌گیرند. اگر به موقع به بیمار رسیدگی شود، بهبودی کامل ۷۵ درصدی دارد. پس چه بهتر که این آشنایی با کلمات از قبل وجود داشته باشد.

برداشت دوم؛ ام‌اس (Multiple Sclerosis)

خانمی ۲۸ ساله بود. دیدن بیماران خصوصا با سن پایین‌تر و زمانی که سنشان به سن خودت نزدیک باشد، بس دردناک است. چه می‌شد کرد؟ لااقل می‌بایست جلوی بدتر شدن سیر بیماری گرفته شود.

شکایتش تاری دید، سردرد و دوبینی بود. مقداری هم ضعف داشت و از زود خسته شدن گله می‌کرد. کمی هم حس گزگز در انگشتانش را داشت. خوشبختانه کار به افسردگی، مشکلات شناختی یا اختلالات اسفنکتری نرسیده بود. همچنین تحملش به گرما خوب بود و نشانه‌ای از Uhthoff Phenomenon وجود نداشت (+). لااقل زمانی که من آنجا بودم اینچنین بود. دوباره خوشبختانه اینکه با خم کردن گردنش، خبری از آن احساس برق گرفتگی – یا به اصطلاح Lhermitte’s Sign – هم نبود (+).

بیمار به طور کلی خوشحال می‌نمود. روزانه مقدار معینی کورتون می‌گرفت به این امید که اوضاع بالاخره روند بهتری را به خود شاهد شود. اینجا نقطه تازه‌ای در بیمارستان بود. نقطه‌ای به دور از هیاهو در تنهاترین طبقه سوم بیمارستان. نقطه‌ای به نام بخش مغز و اعصاب.

پ.ن؛ نکات مطرح شده در این یادداشت، برداشتی از متن رفرنس این بخش (درس‌نامه بیماری‌های مغز و اعصاب) است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *