روتیشن اورژانس هم به پایان خود رسید. روتیشنی که پر بود از تجربههای تازه. تجربههایی که هم بالینی بود و هم غیر بالینی. تجاربی که جنسش با مطالعه کتابها تفاوت داشت. یادداشت پیشرو در قالب کلماتی چند، به بررسی آن روز میپردازد…..
از پایان روتیشن اورژانس داخلی
از چهارشنبه ۱۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۳
با تمام فراز و فرودهایی که در این مدت تجربه شد، روتیشن اورژانس هم به پایان خودش نزدیک میشد. طبق قرار معلوم، صبح روز چهارشنبه از درب پشتی آمفیتئاتر وارد شدیم.
به واسطه قرار نانوشتهای که با هم داشتیم، امروز نوبت من بود که جلسه مورنینگ را به مقصد اورژانس ترک کنم. حدود ۱۲ یا ۱۴ نفر بیمار در بخش حضور داشتند که میبایست V/S هایشان را قبل از ورود استاد اخذ میکردم. دست به کار شدم. از کاغذ Brief اینترن روتیشن، اسامی و شماره تختها را برداشتم و به ترتیب شروع کردم. حدود ساعت ۸ بود که استاد وارد بخش شد. تقریبا کار همه بیماران انجام شده بود به جز ۲ نفر که تا آن ساعت در بخش حضور نداشتند. با ورودشان به بخش، V/S ها را گرفتم و به سمت استاد حرکت کردم. استاد همه تختها را از ابتدا راند کرد. بودن در آن جمع، یادداشتبرداری از کلیدواژههای صحبت استاد و جستجوگری، از لذتبخشترین امور این روتیشن محسوب میشد.
به سبب امتحان پرهارتقای دستیاران، ایستگاه پرستاری خیلی از روزهای گذشته، سوت و کور تر مینمود. حدود ساعت ۱۱ بود که گروه دستیاران هم به جمعمان پیوستند و مقداری به صحبت در خصوص امتحانشان با استاد گذشت. با توجه به مشاورهای که از بخش تحت حاد (یا با عنوان بهتر، تحت نظر اورژانس – واقع در سمت چپ ورودی اورژانس بیمارستان) ارجاع شده بود، همراه استاد به آنجا رفتیم. با توجه به اینکه برگ سوالات امروز به دستمان رسیده بود، مقداری هم صحبت پیرامون بعضی از سوالات شکل گرفت.
تقریبا کار ما تمام شده بود. تنها نکتهای که باقی میماند، ثبت یک تصویر یادگاری در ایستگاه پرستاری بود.
به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسبالحال مشتاقی
دیوان غزلیات – سعدی