و بالاخره مهدی کلینیک و CPC. هیچ مقدمهای لازم نیست. همهچیز به اوایل ترم هفتم برمیگردد (+). به تدریج زمان حال را شاهد خواهیم بود.
کنفرانس آسیبشناسی بالینی (CPC۱)
سه شنبه ۹ آبانماه ۱۴۰۲
بعد از مدتها انتظار برای آن جلسه معروف، بالاخره منت خدای را عز و جل :)، امکانی فراهم شد که بتوان در آن جلسه حاضر شد. ساعت ۹ صبح امروز، اولین جلسه رسمی کورس هماتولوژی این دوره آغاز میگردید و ساعت شروع جلسه سی پی سی هم، ۱ بعد از ظهر اعلام شده بود. این یعنی تنها راه رسیدن به آن جلسه، حرکت حوالی ساعت ۱۱ تا ۱۲ بود.
خوشبختانه به لطف تدریس مدون استاد و نیاز بالین به حضور ایشان، کلاس حوالی ساعت ۱۱:۳۰ قبل از ظهر به پایان رسید.
بلافاصله با استفاده از پلههای اضطراری ساختمان بیمارستان امیرالمومنین (ع)، خود را به طبقه همکف رسانیدیم :)).
با پیدا کردن محل خودروی وی، عزیمت به مقصد جلسه مذکور آغاز شد. حوالی ساعت ۱۲:۳۰ بعد از ظهر، با پیدا کردن محلی برای پارک خودرو در خیابان دکتر قریب، به سمت درب ساختمان بیمارستان امام حرکت کردیم. با عبور از ساختمان زیرستون و گذرگاه کنار فروشگاه سِوِن، گذرگاه باریکی میان درختان نمایان شد که تقریبا :)) به درب روبهرویی ساختمان مهدی کلینیک راه مییافت. با طی کردن مسیر، عبور از مسیری مستقیم در داخل ساختمان و حرکت به سمت اورژانس شماره ۲، با تابلوی آسانسور مرکزی مواجه میشدیم. سالنی متشکل از چندین ورودی آسانسور که هر یک طبق برنامه، یا فقط در طبقات فرد توقف داشتند یا تنها در طبقات زوج. با سوار شدن بر یکی از آن آسانسورهای شماره زوج و انتخاب عدد ۱۴، بعد از چند بار توقف میان راه بین طبقات، نهایتا به همان طبقه ۱۴ رسیدیم. با طی کردن مسیری به سمت کلاسهای آموزشی و عبور از دو درب ورودی – که دومی به راهرویی باز میشد که Perspective حجم خوبی از شهر را پوشش میداد – نهایتا تابلوی کلاس شماره ۱ رویت شد. با رسیدن به آن کلاس، بالاخره وی را آنجا یافتیم :). جوانی خندهرو، خوشچهره و دغدغهمند در حوزه آموزش پزشکی به نام امیرمحمد قربانی :)). قطعا میتوان گفت حضور اساتید محترم در کنار ایشان برای برگزاری جلسه، لذت حضور در آن جلسه را دو چندان میکرد. نه برای اینکه امیرمحمد مدرس خوبی نیست، نه! اتفاقا خیلی هم در این حیطه ماهر است اما طبعا حضور اساتید آن فرد ماهر کنار هم برای برگزاری چنین کلاسی، بر هویت آن کلاس ثبات میبخشید که این شاید یکی از حسنهای موضوع مطروحه باشد، بگذریم.
با توجه به استقبال خوبی که توسط دانشجویان به عمل آمده بود، تقریبا تمام صندلیهای ردیف جلو کاملا پر شده بود. نتیجتا به سمت انتهای کلاس حرکت کردیم و همانجا سکنی گزیدیم.
مشخص بود که امیرمحمد هم – که فردی لبریز از حس آموزش است – از دیدن آن جمعیت به وجد آمده. او حتی از قبل تدارک ناهار را هم دیده بود.
با حرکت عقربههای ساعت و تشکیل یک زاویه تقریبا حاده، جلسه آغاز شد. از قبل، بنابر معرفی چهار کیس قرار داده شده بود. کیسها هم یا متعلق به بیماران اساتید محترم و امیرمحمد بودند، یا بیمارستانی در شیراز و یا بیمارانی در ایالات متحده.
کیسها یکی پس از دیگری به چالش کشیده میشدند و در این بین اساتید با طرح پرسشهایی از دانشجویان حاضر، روند جلسه را تسریع مینمودند. بعد از آن امیرمحمد به معرفی کامل کیسها میپرداخت و در همین حال، کلاس هر لحظه متراکمتر از قبل مینمود.
با معرفی کیسهایی از شیهان (Sheehan’s Syndrome)، پانکراتیت (Pancreatitis) و دو کیس دیگر، عملا جلسه به پایان رسیده بود. با تشویق امیرمحمد، استاد وی و نیز دانشجویی که بیشترین پاسخ صحیح به سوالات را ارائه کرده بود، جلسه تقریبا تمامشده تلقی میشد. بعد از کمی خلوت شدن کلاس و گفتگو با امیرمحمد در حد چند دقیقه، با ثبت یک تصویر یادگاری، آن قاب در فریم دوربینی هم به ثبت رسید. بعدها هر چه دنبال آن گشتیم، مینیافتیم! انگار که بهطور کلی از صحنه روزگار محو شده باشد.
بعد از تکمیل صحبتها و خداحافظی از امیرمحمد، به سمت درب خروج حرکت کردیم.
مسرور از دوپامینهای ترشح شده در خون، غرق در شادی :)).
این بار هم به پایان خودش رسیده بود. هر چند کیفیت این پایان در این مقال نمیگنجد اما در ماهیت، پایانی بود که مثل پایانهای گذشته ذهن را به تکاپو وامیداشت. درباره اولویتها، آینده، زمینههای کاری، درباره بایدها و نبایدها و درباره اساتید الهامبخش…..
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تبه دانست…..
دیوان غزلیات – حافظ
- Clinicopathological conference ↩︎
2 پاسخ
امیدوارم در آیندهای نزدیک، شاهد CPC برگزار کردن خودت باشیم 🙂
امیرمحمد عزیزم 🙂
لطف داری به من، در کنارت همیشه یاد میگیرم.