نوشته پیشرو از اولین حضور جدی در یک جلسه میگوید. سیر در زمان رفتهرفته سرعت پیدا میکند (+).
نقلی بر اولین حضور جدی در یک Morning Report Session
به وقت چهارشنبه ۱۷ آبان ماه ۱۴۰۲
ساعت ۶ صبح است. از قرار معلوم، آن جلسه مورنینگ هم ساعت ۸ آغاز میشود. با یک سبک و سنگینکردن ساده و از آنجایی که صبحانه از شب قبل تدارک دیده شده، آن یک ساعت خواب تا ساعت ۷ صبح هم غنیمت شمرده میشود :)).
در چشمبرهمزدنی ساعت ۷ میشود. بعد از صرف صبحانه و تعویض ملابس!، حدود ساعت ۷:۴۵ صبحگاه، حرکت به مقصد بیمارستان آغاز میشود. با به کارگیری هر آنچه از ATP که در ذخایر بدن موجود است، بالاخره ساعت ۷:۵۸ صبح، گذر از درب ورودی آمفیتئاتر بیمارستان صورت میپذیرد. با عبور از درب پشتی، اولین صندلی حاضر در اولین ردیف سمت چپ سالن گزینش میشود. دانشجویان یکی پس از دیگری به شرح Case هایشان میپردازند. از قرار معلوم و با ارائه شرح حال، Case اول پانکراتیت به نظر میرسد. اساتید گروه داخلی هم حضور دارند و چندین نکته و سوال را از هر Case برمیشمارند. توضیح Case ها هم یکی پس از دیگری طرح میشود. از آنجا که حضور امروز در این جلسه، در فارغالمسئولیتترین حالت ممکن است، فراغ بالی غیرقابلتوصیف در یادگیری و جستجو وجود دارد. چه در خصوص بیماران و چه در خصوص نحوه فن بیان. آنچه که مشخص است، اساتید حاضر، دانشجویان پر صلابت را میستایند. آنها که با اعتماد به نفس کامل، به شرح ماوقع میپردازند و آن اضطراب اجتنابناپذیر روی سن را، مدیریتشده بروز نمیدهند. بنابر اقتضای هر Case، سوالاتی هم از معیارهای سنجش بیماریها مورد پرسش قرار میگیرد. آنجا که با طرح مسئله از سوی استاد، دانشجو دانشش را از معیار BISAP بروز میدهد، میتوان خوشحالی استاد از عملکرد شاگردش را از لحن صدایش تشخیص داد. همان معیاری که Acute Pancreatitis را مورد بررسی قرار میدهد.
حرف B آن نماد Blood Urea Nitrogen (BUN) > ۲۵ mg/dl،
حرف I آن نماد Impaired Mental Status،
حرف S آن نماد Systemic Inflammatory Response Syndrome (SIRS)،
حرف A آن نماد Age > ۶۰ years،
و حرف P آن نماد Presence of a Pleural Effusion است.
بهازای وجود هریک از آنها، یک امتیاز مثبت به وضعیت بیمار تعلق پیدا میکند. کل عبارت مطروحه هم اینچنین است؛ Bedside Index of Severity in Acute Pancreatitis. بگذریم.
بعد از تلاش برای یادگیری چندین مهارت برشمردهشده، ساعت ۸:۵۶ است. با توجه به شروع کلاس خودمان از ساعت ۹ صبح و بسته بودن درب پشتی آمفیتئاتر، سالن به مقصد بیمارستان امیر – به سرعت از سمت درب مقابل – ترک میشود. سرمست از آنچه در این تقریبا ۱ ساعت اتفاق افتاد و آغازی بر پایانی دیگر…..
برون از مردن و از زیستن، بس بوالعجب جایی
که آنجا میتوان بودن ز ننگ جسم و جان فارغ
وحشی بافقی
ادامه دارد…..