با پشت سر نهادن اردیبهشتماه ۱۴۰۲، به تدریج زمان خوشآمدگویی به یک دوره جدید فرا میرسید. دورهای که “مقدمات بیماریهای غدد و متابولیسم” نام داشت. سومین کورس از میان کورسهای مطب اول (فیزیوپاتولوژی اول) که بعد از طی شدن روزهای ریه و قلب و عروق، اینک در حال لبخند زدن بود. لبخندی هراسانگیز و عین حال، هیجانانگیز. برای جلوگیری از “گمراهی” در سیر زمانی (+)، تمام یادداشتهای روزگار مقدمات غدد – با اهتمام به حفظ ساختار متن اولیه – به قرار زیر بازتنظیم شده است.
در وصف ادامه راه و شروع دوره حدودا ۱۱ روزه مقدمات بیماریهای غدد درون ریز
سهشنبه ۹ خرداد ماه ۱۴۰۲
برداشت اول؛ غدد، متابولیسم و دیگر هیچ!
یادداشت این دوره، به واسطه فشردگی برنامهها تا به امروز به تاخیر افتاده بود. این دوره، یکشنبه ۳۱ اردیبهشتماه، درست یک روز بعد از امتحان واحد فارماکولوژی قلب و عروق و ریه، کار خود را آغاز نمود. حوالی ساعت ۸ صبح، مثل دو دوره گذشته، صندلیهای آمفیتئاتر – خصوصا دو سه ردیف جلو – ساکنان زیادی را به خود میدید. قرار بر این بود شروع دوره با ارائه مقدماتی از اندوکرینولوژی آغاز و اندک زمانی هم به سرفصلهایی چون بیماریهای هیپوفیز و هیپوتالاموس و پرولاکتینوما، آکرومگالی و Diabetes Insipidus (DI) اختصاص داده شود. با حضور استاد و تلاش برای انطباق با قواعد جدید بازی، به طور رسمی سومین دوره از دورههای بیماریشناسی مقدماتی دوران فیزیوپاتولوژی آغاز شده بود…..
برداشت دوم؛ پرده آخر نمایش
دوشنبه ۱۵ خرداد ماه ۱۴۰۲
یادداشتهای مربوط به کورس سوم، چه در ازل و چه در ابد، به علت تراکم بسیار بالای کارهای از پیش تعیینشده، کمی با تاخیر بر صفحه کاغذ نمایان شدند!
سهشنبه نهم خردادماه ۱۴۰۲، با آخرین روز از روزهای کورس سوم مقطع فیزیوپاتولوژی مصادف شده بود. همچون روزهای گذشته، کلاس درس میبایست از ساعت ۸ صبح آغاز میشد اما با اعلام قبلی نماینده کلاس، این موضوع یک ساعت به تاخیر افتاده بود.
حوالی ساعت ۹ صبح، صندلیهای خالی آمفیتئاتر دانشکده در حال کاستهشدن بود. استاد هم با چند دقیقه وقفه بین ورود دانشجویان، روی سن حاضر شدند.
از اولین روزی که این دوره آغاز شد، حدودا ۱۱ روز گذشته بود اما، به دلیل تراکم بالای برنامه آموزشی و نیمهکارهماندن کورس پیشین، زمان به سرعت سپری شده بود. گویی که همین دیروز دوره را با کلیات اندوکرینولوژی آغاز نمودیم.
استاد اسلایدها را یکی پس از دیگری میپیمود. تقریبا این موضوع، اجتنابناپذیر شده و تنها مطلبی که اساتید را از یکدیگر متمایز میکند، نحوه بیان درس و تعاملشان با دانشجوست.
کلاس که به نیمه رسید، استاد اعلام Entr’acte نمود (+). در همه کورسهایی که تا به آن روز بر ما گذشته بود و خصوصا این دوره جاری، تاکید همه اساتید بر خواندن رفرنس اصلی دروس، تقریبا همه روزه انجام میگرفت. طبیعتا هم باید این اتفاق بیفتد چرا که تو خود میدانی یادگیری عمیق، مستلزم رجوع به سرچشمه است اما، با توجه به ضیق وقتی که در این دوره شاهد بودیم، انجام این مهم عملا غیرممکن مینمود. حاصلش تنها عذاب وجدانی بود که با تکرار مکرر اساتید، به شکل یک دغدغه مزمن ذهن را آزار میداد.
تصمیم گرفتم یکبار هم که شده، این موضوع را با استاد مطرح کنم. با رفرنسی که آن را بین صفحات تدریس تنظیم کرده بودم، به سمت استاد حرکت کردم.
چند صفحهای از جزوه تدریس چند روز پیش ایشان را هم آماده کردم. موضوع را کاملا شرح دادم. اینکه وقت به شکل غیرقابلباوری کم است. اینکه عقربههای ساعت با بیرحمی از هم پیشی میگیرند. برخلاف انتظار، استاد با دغدغه آن روز من همراه شد. نگرانی یکباره به طرز غیرقابلباوری کمرنگ شد. شاید فکرش را هم نمیکردم. چون قبلا این موضوع پیش آمده بود که از دغدغه کمبود زمان برای یکی از اساتید گفته بودم و ایشان مجددا بر خواندن آن دست کتابها، تاکید اکید نمودند!
بعد از اینکه توصیههای استاد را تمام و کمال دریافت کردم، تشکر کرده و به سمت صندلی خود روانه شدم. به جز ایشان، قبلا این موضوع را برای یکی از اساتید همین دوره شرح داده بودم. ایشان هم، ضمن درک کامل شرایط موجود، مرا به انجام کارها در حد امکان توصیه نمود. چه خوب که در این دوره، دو استاد با این بینش، تدریس مباحثی چند را برایمان عهدهدار بودند و چه خوب که امکان گفتگو با ایشان فراهم آمد. اگر استاد خوب یک موهبت نیست، پس چیست؟
کمکم دیگر Break Time اعلام شده رو به پایان بود. جمعیت در حال بازگشت به صندلیهای خود بودند. بعد از دقایقی تدریس آغاز شد. مجددا همه غرق در تدریس استاد. این کلاس هم به عنوان آخرین کلاس رسمی این دوره، بعد از ساعتی به پایان میرسید. زمانی فراهم شد که صحبتهای اساتید را جمعبندی کنم. زمان به سرعت میگذشت. شاید سریعتر از گذشته. شاید هم، تراکم کارها شرایط را اینطور نمایان میکرد. آخر میدانی چیست؟ این روزها از هر زمان دیگری پرکار تر شده است.
یکی از اصولی که در این ترم فارغ از درسهای دوره دریافت شد، نگاه درست به گذشته است. اینکه اگر روزی بنابر معرفی راه یا ارائه مبحثی به کسی را داشتی، به خاطر بیاور که تو هم روزگارانی در آنطور شرایطی میگذراندی. پس سطح انتظاراتت را هم در نظر داشته باش! چرا که ممکن است در صورت چشمپوشی از این موضوع، مشورتی را به فرد ارائه دهی که انجام آن از عهده “آن دوره زمانی آن فرد”، به دور باشد. مثل اینکه یک استاد با درجه علمی فوق تخصص، انتظار داشته باشد که همه مباحث تدریسش برای دانشجویان مقطع فیزیوپاتو کاملا ملموس باشد (+). اینچنین نخواهد بود! اگر چنین انتظاری وجود داشته باشد، حاصلش جز بیرمق شدن ذوق فراگیرنده نخواهد بود. باور کن! چه موهبتی بود که آن دو استاد، هنوز این موضوع را “در عمل” به خاطر داشتند….. اگر فرصتی فراهم شد در تشریح هدف پاراگراف نهایی، یادداشتی مجزا ثبت خواهم کرد.
مثل همیشه، به امید…..