کار دشوار است!
از دوشنبه ۲۵ فروردینماه ۱۴۰۴ روزهای دوره جراحی – همانطور که از گفتهها و شنیدههایش برمیآمد – پر است از سحرخیزی. اکثر حجم کارهایش در
وبلاگ شخصی
از دوشنبه ۲۵ فروردینماه ۱۴۰۴ روزهای دوره جراحی – همانطور که از گفتهها و شنیدههایش برمیآمد – پر است از سحرخیزی. اکثر حجم کارهایش در
روزهایی بهار قریب اند. روزهای بهار غریب اند. روزهای بهار، ایستادن بر لبه بیوزنی اند. روزهای بهار سایهسار اند. روزهای بهار روشنیبخش اند. روزهای بهار،
بهار همیشه یکی از بهترین اوقات سال بوده است. بهار ۱۴۰۳ آغاز مقطع کارآموزی بود و بهار ۱۴۰۴ با آمدنش، نوید طی شدن نیمی از
اکثر روزهای زمستان و بخش زنان باهم در آمیختهاند. بخشی پر از تجارب نو. بخشی ممزوج با رویدادهای تلخ و شیرین. مثل سایر روزهای زندگانی.
جنس این یادداشت کمی متفاوت است. احتمالا شرایط جوی، روزهای بخش زنان و اتفاقات پیرامون آن باعث شده بهتر آن را ببینم و یا تجربه
روزهای بهمنماه با شروع بخش زنان مصادف شد. زمانی که سرمای زمستان جایی بجز مغز استخوان برای رسوخ نداشت :”)) و خواب زمستانی درختان نیز
در یکی از روزهای بهاری، زمانی که فرصتی تا انتهای روتیشن دوم داخلی باقی نمانده بود، فرصت مناسبی فراهم شد تا کمی از تجربه آن
از یک روتیشن جدید؛ این بار اورژانس داخلی از سهشنبه و چهارشنبه ۱۱ و ۱۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ بعد از روتیشن هماتولوژی، حال زمان آن بود
بالاخره بعد از مقدمهچینیهای بسیار، زمان ورود به مقطع کارآموزی است (+). قسمت اول این نوشته، مربوط به دوره فیزیوپاتولوژی بود. این نوشته نقل وقایعی است که در یک
نوشته پیشرو از اولین حضور جدی در یک جلسه میگوید. سیر در زمان رفتهرفته سرعت پیدا میکند (+). نقلی بر اولین حضور جدی در یک