اکسیر برگ خزان
اکثر روزهای زمستان و بخش زنان باهم در آمیختهاند. بخشی پر از تجارب نو. بخشی ممزوج با رویدادهای تلخ و شیرین. مثل سایر روزهای زندگانی.
وبلاگ شخصی
اکثر روزهای زمستان و بخش زنان باهم در آمیختهاند. بخشی پر از تجارب نو. بخشی ممزوج با رویدادهای تلخ و شیرین. مثل سایر روزهای زندگانی.
به روز دوشنبه – سیزده اسفندماه – نزدیک میشوم. روزی که قرار است ارائه دومم در بخش زنان را به نمایش بگذارم. روزی که قرار
جنس این یادداشت کمی متفاوت است. احتمالا شرایط جوی، روزهای بخش زنان و اتفاقات پیرامون آن باعث شده بهتر آن را ببینم و یا تجربه
روزهای زنان و سرمای زمستانی بهمنماه ۱۴۰۳ باهم در آمیختهاند. روزهایی پر از تجارب غریب… قریب… گاهی نمیدانم چطور میتوان یک روز را به پایان
روزهای بهمنماه با شروع بخش زنان مصادف شد. زمانی که سرمای زمستان جایی بجز مغز استخوان برای رسوخ نداشت :”)) و خواب زمستانی درختان نیز
روزها آرام و بهسرعت گذشت. آن اندک برگهای زرد باقیمانده بر شاخههای درختان هم ترک منزل کردند تا شرایط برای یک زندگی دوباره – برای
قبلتر به واسطه یادداشتی که نقلی بر روزگار اورژانس بود، از عجایب بیمارستان گفتهام. اینطور که بهنظر میرسد، بیمارستان آنچیزی نیست که بهنظر میرسد! بسیاری از اسباب
روزهای آذر روند متفاوتی را در پیش گرفتند. آن نامتعادلی شرایط که از آبانماه – در میانه آن قلب زیبا – به وجود آمده بود، کماکان ادامه
روزهای قلب بدون شک از آموزشیترین روزهای مقطع کارآموزی بود. چه از لحاظ امور مستقیما مرتبط با پزشکی و چه از لحاظ دیگر ابعاد مورد
از {بیمار} تخت ۲ یه نوار میگیری؟ نقلی بر اولینها، از دوشنبه ۲۱ آبانماه ۱۴۰۳ و وقایع پیرامونش برداشت اول؛ دیدگان نگران – وای از