وبلاگ شخصی

از اولین‌ها؛ این‌بار کارآموزی!

بالاخره بعد از مقدمه‌چینی‌های بسیار، زمان ورود به مقطع کارآموزی است (+). قسمت اول این نوشته، مربوط به دوره فیزیوپاتولوژی بود. این نوشته نقل وقایعی است که در یک محیط جدید – در حضور همان استاد عزیز – به وقوع پیوست. می‌دانی چیست؟ اولین حضورمان در مقطع جدید را با بیماری‌های داخلی آغاز می‌کردیم و در صدر روتیشن‌های آن، هماتولوژی قرار گرفته بود. یادداشت پیشرو کمی از احوال آن روزها خواهد گفت.



از شخصیتی به نام استاد؛ قسمت دوم

برداشت اول

دیروز که با دوشنبه سوم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ بود، با ورود به بخش خون و انکولولوژی، اولین Note دوران استاژری به ثبت رسید. پیش‌تر عنوان شده بود که این دوره به عنوان یکی از شیرین‌ترین قسمت‌های این روزهای تحصیلی‌مان به شمار می‌آید، اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟

امروز هم در کلینیک ویژه، دو عدد شرح حال از بیماران حاضر اخذ و به استاد ارائه گردید. انرژی تایپ بیشتری وجود ندارد وگرنه این مهم بیشتر ادامه پیدا می‌کرد :”).


برداشت دوم

چهارشنبه پنجم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ است. در میانه (روز پنجم) اولین دوره آموزشی این مقطع، یعنی هماتولوژی. از شیرینی این دوره هرچه بگویم، کم گفته‌ام. خصوصا اینکه امکان ارتباط و گفتگوی مستقیم با اتندینگ محترم وجود دارد و این ارتباط بی‌واسطه با استاد، از موهبت‌هایی است که کمتر قابل دستیابی‌ست.

ساعت ۷:۵۴ صبح، هوای محیط بیمارستان مطبوع است. با حرکت به سمت آمفی‌تئاتر و ورود از سمت درب پشتی، دومین صندلی از چهارمین ردیف از انتها انتخاب می‌شود. هنوز همه گروه وارد آمفی‌تئاتر نشده‌اند و سکوت خوبی بر سالن حکم‌فرماست. به تدریج با ورود همه همکلاسی‌ها، اینترن‌ها، رزیدنت‌ها و اتندینگ‌های محترم، جلسه گزارش صبحگاهی یا همان Morning Report Session آغاز می‌شود. یکی از بهترین موقعیت‌های یادگیری است. قبل‌تر نیز در مقطع فیزیوپاتولوژی گاها این فرصت را پیدا می‌کردم که در این جلسات شرکت کنم اما به سبب اینکه هنوز دل‌مشغولی کلاس‌های بعد از آن را داشتم، یادگیری به شکل امروزی‌اش تحقق نیافته بود. بعدتر با پیدا کردن فرصتی مناسب، باید یادداشتی جداگانه در خصوص این جلسات ثبت کنم.

ساعت حدود ۹ صبح، جلسه به پایان می‌رسد. البته با جمله آن استاد عزیز. همان استادی که اولین کلاس مقطع فیزیوپاتولوژی را با ایشان به سرانجام رسانده بودیم (+

به جز رزیدنت های محترم، لطفا بقیه دوستان از سالن خارج شوند.

به نظر می‌رسد قرار بر برگزاری جلسه‌ای برای رزیدنت‌ها باشد.

ساعت ۹ تا ۹:۴۵ صبح، فاصله زمانی خوبی‌ست که دیتای دریافتی مورنینگ امروز، کمی مورد درک و دریافت قرار گیرد. کمی هم معیارهایی از فصول ابتدایی هماتولوژی به همراه او مورد مرور قرار گرفت.

ساعت ۹:۴۵ درست روبه‌روی درمانگاه انکولوژی بودیم. به سمت اتاق پزشک – همان اتاقی که استاد را ملاقات می‌کنیم – حرکت کردیم و در گوشه‌ای منتظر ماندیم. کمی هم صحبت‌هایی هم‌روتیشنی‌ باهم داشتیم. روتیشن فعلی ما شامل سه استاژر و دو اینترن است.

بعد از دقایقی، استاد به اتاق وارد شد. اندکی به سلام و احوال‌پرسی و کمی صحبت‌های استاد-شاگردی گذشت :)). بعد از دقایقی، بیماران شروع به مراجعه کردند. در بین مراجعین، کیس‌های ET یا همان Essential Thrombocythemia و CLL یا همان Chronic Lymphocytic Leukemia هم وجود داشت. همچنین لام بیماران هم همراهشان بود. فکر کن لام باشد و آن استاد عزیز هم حضور داشته باشد و تصویر Smudge Cell های کیس CLL در ذهنت شکل نگیرد؟ مگر شدنی‌است؟ :))

پرسشی ذهنت را به خود مشغول کرده؛ اصلا Smudge Cell یا سلول لکه‌دار چه بود؟ آن را کجا دیده یا شنیده بودم؟ همه ماجرا به مطقع فیزیوپاتولوژی برمی‌گردد…..
از بین کتاب‌ها، Harrison’s Principles of Internal Medicine یا همان HPIM را باز می‌کنی. با گذشتن از فصل Cardinal Manifestations به بخش تفسیر اسمیر خونی می‌رسی. چشمت به پاراگرافی برخورد می‌کند که گویا پاسخ سوالت را به خوبی می‌‌داند. شروع به خواندن می‌کنی…..

ذهنت کمی آرام می‌شود. حال درک بهتری از گفته‌های استاد پیدا می‌کنی.

طبق آنچه از متن فوق پیداست، فرصتی حاصل می‌شود تا بعد از تنظیم میکروسکوپ توسط استاد، هر شخص جداگانه پشت میز قرار گیرد و آن لام ها را مشاهده کند. کاری که شاید تاکنون، حتی در واحد پاتولوژی مقطع فیزیوپاتولوژی نیز به شکل امروز انجام نشده بود. زیبا بود و به یادماندنی :)).

بعد از مشاهده آنها با میکروسکوپ، چند تصویر توسط او از آنها به ثبت رسید تا با راهنمایی استاد، همه به درک واحدی از تصاویر مشاهده‌شده برسند.


شکل مربوط به Smudge cell در CLL – همان دایره سبزی که در میانه تصویر قرار گرفته.

تصویر بعد نیز، مربوط به کیس ET است. انبوهی از پلاکت‌ها در اندازه‌های مختلف مشاهده می‌شود (انیزوسیتوز پلاکتی). همچنین گلبول سفید غول‌پیکری در بالای تصویر مشخص است.

انیزوسیتوز یا همان Anisocytosis چه بود؟ تعریف آن را قبل‌تر برای گلبول‌های قرمز شنیده بودی.


در مورد انتهایی هم انبوهی از لنفوسیت‌ها در تصویر قابل مشاهده‌اند. به گفته استاد، چون از بزرگنمایی ×۱۰ استفاده می‌شود، اگر شخصی بگوید که در این تصویر بلاست مشاهده می‌کند، نمی‌توان بر او خرده گرفت چرا که شکل ظاهری این نما، مشابه آن نماست :”).

کم‌کم جلسه امروز به پایان خود نزدیک می‌شود. بعد از خداحافظی، به سمت طبقه چهارم بیمارستان روانه شدیم. جایی که طبق گفته یکی از اینترن‌هایمان، باید برای چند بیمار سیر بیماری یا همان Progress Note را به ثبت می‌رساندیم. هم‌کلاسی‌های دیگر هم از روتیشن‌های دیگر آنجا حضور داشتند. همه طبق یک کاغذ که شماره تخت بیماران بر روی آن نوشته شده بود، شروع به نوشتن کردیم.

بعد از اینکه همه این کارها به اتمام رسیده بود، باید به سمت طبقه دوم کلینیک ویژه (درمانگاه) حرکت می‌کردیم تا ساعت خروج را به ثبت برسانیم. به دلیل عدم حضور مسئول آموزش و طبق آموزش‌های قبلی ایشان به ما، اسم هر سه هم‌روتیشنی بر روی یک کاغذ نوشته شد و از زیر درب دفتر به سمت داخل ارسال گردید :)).

میانه روز بود. هوا به شدت گرم شده بود. گرمای سوزاننده که هنوز کمتر از تابستان است اما درجاتی از آن را بروز می‌دهد. تقریبا حدود ساعت ۲ بعد از ظهر، به خوابگاه رسیده بودیم. با صرف ناهار و کمی تنظیم وضعیت بدن به Supine Recumbent، سطح هوشیاری به شدت افت کرده بود و اینجانب دیگر در ظاهر عمومی یا همان General Appearance یا (GA)، به زمان، مکان و اشخاص آگاهی نداشت…..

به امید…..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *