از {بیمار} تخت ۲ یه نوار میگیری؟
نقلی بر اولینها، از دوشنبه ۲۱ آبانماه ۱۴۰۳ و وقایع پیرامونش
برداشت اول؛ دیدگان نگران – وای از زمان گذران
ساعت حوالی ۶ صبح است. هوا هنوز کاملا روشن نشده. از پنجره روبهروی اتاق، کوههای سر به فلک کشیده را میبینی که هنوز به خورشید اجازه عرض اندام نمیدهند. با گذشت مدتی، نیروی خورشید بر آنها غالب شده و غبار تاریکی – از بوم کمنظیر مقابل – رخت میبندد. با به جا آوردن مقدمات و مؤخرات مراسم صبحانه، حال زمان عزیمت است……
برداشت دوم؛ یکشنبه ۲۰ آبانماه
بیا کمی به گذشته برگردیم. به یکشنبه ۲۰ آبانماه. به سبب تجربه کمنظیر آن روز و اورژانسی که به جد، یکی از شلوغترین روزهایش را گذرانده بود، مشاهدات بسیاری صورت گرفته بود. تجربههایی کمنظیر. از آنها که همانطور که پیشتر ذکر شد، به نظر تجربهشان تنها در واحد اورژانس امکانپذیر باشد. اینترن بخش – که در GA یک پسر جوان خوشاخلاق است – در آن روز بیانتها، با وجود تمام مشغلههایش همچنان با لبخند به امور بخش میپرداخت. همراه شدن با او و مشاهده چگونگی گرفتن شرح حالش، اخذ چندین و چند نوبت ECG و نیز BS بیماران، از جمله تجارب ارزشمند آن روز به شمار میآمد. از مجموعه کارهایی که وی در آن روز انجام داد، گرفتن نوار را هنوز تجربه نکرده بودم. موارد دیگر به لطف حضور در روتیشنهای داخلی و طب اورژانس، از مرحله مشاهده به مرحله عمل رسیده بود اما ECG هنوز در میان موارد تیک نخورده قرار میگرفت…
چند روز قبل رزیدنتمان از من خواسته بود که این کار را انجام دهم اما حقیقتا روش کار را نمیدانستم. سعی کردم از اینترن حاضر بیاموزم اما هم اورژانس شلوغ بود و هم بیمار کمی ناهمراه بود. این موارد منجر به این شد که آن مشاهده چندان آموزشی نباشد.
من که هنوز زمان دقیق آن تجربه عملی اول را نمیدانستم، این بار سعی کردم با اینترنمان همراه شده و روش کار با دستگاه را از وی بیاموزم…..
برداشت سوم؛ به سخندانی نیست!
برخلاف روز گذشته که ازدحام جمعیت، متخصصین هر سمت بیمارستان را – برای مشاوره یا معاینه – به اورژانس کشانده بود، امروز – دوشنبه ۲۱ آبانماه – با تقریب بسیار خوبی هیچ خبری نبود. اکثر تختها را یا خالی از سکنه میدیدی و یا آنها را درحال راهی کردن مهمانانشان به سوی کاشانهشان مییافتی.
در آن بینها، زمانی که رزیدنتمان وارد بخش شد و سعی داشت پرونده بیماران با امور قلبی را بررسی کند، پرونده بیمار تخت دوم را باز کرد. همینکه در حال وارسی پرونده بود، از من پرسید:
نوار رو یاد گرفتی؟
من هم در آن لحظه تنها یک جواب داشتم:
دارم سعی میکنم.
سوالی دیگری مطرح کرد:
نه، منظورم گرفتنه نواره. یاد گرفتی نوار بگیری؟
هنوز مطمئن نبودم ولی این را میدانستم که تلاشم را انجام دادهام. در نتیجه در پاسخ گفتم:
فکر میکنم بتونم ^^
جملهام که به انتها رسید، زمینه یکی از اولینها به وجود آمد:
پس برو از {بیمار} تخت ۲ یه نوار بگیر.
من هم از سمت راست ایستگاه پرستاری – آنجا که روبهروی اتاق ایزوله بخش حاد ۲ قرار گرفته – به سمت دستگاه اخذ ECG رفتم. سر جای همیشگیاش نبود. در نتیجه به سمت خروجی بخش آمدم تا آن را پیدا کنم. آن دستگاه به ظاهر قدیمی – آن پیر خسته – در گوشهای در انتهای سالن در حال چُرتِ نیمروزی بود. بیدارش کردم و حرکتش دادم تا باهم به سمت بیمار مذکور برویم…
از همراه بیمار خواستم که شرایط را برای گرفتن نوار فراهم کند. ابتدا سعی کردم کمی پیچ و تاب سیمهایش را کمتر کنم تا دسترسی به همه لیدها راحتتر باشد. بعد از آن از پریز بالای تخت بیمار کمک گرفتم تا کمی آذوقه به دستگاه برسانم. برخلاف تجربه روز گذشته، خوشبختانه ژل کنار دستگاه شارژ شده بود و این کار را راحتتر میکرد. شروع کردم. لیدها را یک به یک متصل کردم. ابتدا لیدهای اندامی را به ترتیبی که آموخته بودم؛ لید قرمز به دست راست، مشکی به پای راست، زرد به دست چپ و سبز نیز به پای چپ. تا اینجای کار همهچیز خوب بود. مشکل از جایی شروع شد که لیدهای سینهای چسبندگی لازم را نداشتند. به هر زحمتی بود، بالاخره در جایشان ثابت ایستادند.
دستگاه روشن شد. وقتی آن آشفتگی خطوط به انتها رسید، کلید چاپ را فشردم و کمی بعد، نوار بیمار آماده بود. لیدها را جدا کردم. سعی کردم ژلهای باقی مانده را پاک کنم و سپس به سمت ایستگاه پرستاری رفتم و نوار را به رزیدنتمان تحویل دادم. خوشبختانه به نظر میرسید این اولین تجربه، به درستی به سرانجام رسیده باشد :))
آنچه در نوارش مشهود بود، ST Depression هایی بود که در لیدهای تحتانی چهرهنمایی میکرد. هنوز مشخص نبود که این یافته مربوط به ACS اخیر است یا نه. در نتیجه لازم بود بیمار کمی بیشتر تحت نظر باشد…
میبینی؟ این تجربه به ظاهر ساده بخشی از روتین هر روزه اینترنهایمان است اما وقتی برای اولینبار تجربه میشود، حال دیگری دارد. معمولا اولینها از تجربههایی هستند که به سختی فراموش میشوند. انگار این اولینها میآیند که چیزهایی را به ما یادآوری کنند. مثل همان اولین تصویری از کره زمین که برای اولینبار از سطح ماه گرفته شده است. حتما به خاطر داری…
در تاریخ ۲۳ آگوست ۱۹۶۶، جهان برای اولین بار تصویری از زمین – که توسط یک فضاپیما از نزدیکی ماه گرفته شده بود – دریافت کرد. این عکس توسط فضاپیمای Lunar Orbiter I به زمین مخابره شد و در ایستگاه ردیابی ناسا در Robledo De Chavela – نقطهای در نزدیکی مادرید، اسپانیا – دریافت شد. این تصویر در شانزدهمین مدار فضاپیما گرفته شده است.
آنها میآیند که بگویند هر چقدر هم بیاموزیم، بازهم چیزهای بسیاری را نمیدانیم. در واقع با تمام وجودمان خواهیم دید که هیچ نمیدانیم. این اولینها میآیند که لازمه فروتنی در برابر معلمانمان را به ما یادآوری کنند. این اولینها میآیند که قطعیت ناشی از جهل را به کنار برانند. این اولینها میآیند که به ما بیاموزند.
چقدر این تجربهها ارزشمند هستند و چقدر و چقدر و چقدر…
به امید…..
2 پاسخ
سلام محمدجواد
خوشحالم که این تجربه رو داشتی و راستش رو بخوای کمی هم حسودیم شد.
اینجا نوارقلب رو پرستارها میگیرن. راستش رو بخوای اخیرا داشتم به این فکر میکردم که خیلی از کارهایی که پرستارها لطف میکنن و انجام میدن، جز مهارتهای ضرورری یک پزشک هم هست (حداقل در حد پایه) مثل نمونهگیری، لاین گرفتن یا همین نوارقلب. تا حالا چندبار همراهشون رفتم و سعی کردم دورادور نگاه کنم چی میشه، ولی راستش روم نشده بود بگم بدین من انجام بدم.
پستت بهونهای شد که این بار که شرایط کمی مناسبتر شد، با عزمی جزمتر ازشون بخوام (بلاخره:))
سلاام رادین
ممنونم ازت، لطف داری به من.
کاش نزدیکتر بودی باهم میرفتیم :))
در مورد مهارتهای پایه به نظرم خیلی درست میگی. دوستان پرستاری خیلی به این مهارتها مسلط هستن و انقدر راحت انجامشون میدن که انگار نه انگار :)) واقعا دوست دارم بیشتر ازشون یاد بگیرم چون تجربههام در این زمینه خیلی محدود هستن. اصلا نمیشه حسابشون کرد عملا. امیدوارم این موضوع برای هر دو مون طی دوران عمومی اتفاق بیفته :))
و یه نکته مهم دیگه هم – خصوصا راجع به این تجربه – وجود داره. حقیقتش رو بگم، در کنار لطف پرستارهامون، اینترنهای دوره قلبمون، هم خیلی خوشاخلاق بودن و هم خیلی با حوصله. بخشی از این تجربه رو مدیون حضور اونها هستم.