همچنان در ترم هفتم سفر میکنیم (+). زمانی که به واسطه واحد سمیولوژی عملی، برای اولینبار به طور جدی به محیط بیمارستان وارد شدیم…..
از تجربه اولین روز رسمی حضور در بیمارستان
واحد سمیولوژی عملی
چهارشنبه ۴ بهمنماه ۱۴۰۲
صبح روز چهارشنبه، با پر شدن خانههای باتری جسم، زمان حرکت به مقصد بیمارستان فرا رسیده بود. آثار بارش روز گذشته هنوز محوطه خوابگاه و خیابانها را دلنشینتر از گذشته مینمود و کیفیت هوا بس دلپذیر بود. با طی شدن مسیر و نمایان شدن درب بیمارستان، تماسی از یکی از همگروهیها دریافت شد. او نیز در گوشهای از محوطه منتظر بود. بعد از پیوستن به او و چند تن از دوستان دیگر، به سمت درمانگاه حرکت کردیم. آنطور که روز گذشته اعلام شده بود، گروه شماره ۱ (که من هم بخشی از آن بودم) میبایست ساعت ۹ صبح روز چهارشنبه روبهروی درب درمانگاه به خط میشدند تا تقسیمبندی دانشجویان در بخشهای مختلف انجام شود. درمانگاه منظورْ دو ورودی داشت؛ یکی نزدیک خیابان چمران و دیگری نزدیک ورودی اصلی بیمارستان – روبهروی بوفه.
با گذر از ورودی سمت بوفه و کمی پرسشوپاسخ منباب محل استقرار کارشناس آموزش، به مقصد طبقه دوم درمانگاه حرکت کردیم. همانجایی که کتابخانه قرار داشت و دیوارهای آن، از کارهای دستی دستهجمعی دانشجویان در خصوص داروهای مختلف پر شده بود. با تقسیمی که توسط کارشناس مربوطه انجام شد، به سمت ساختمان آموزشی بیمارستان رفتیم.
زمان گذشت. با چندین و چند تماس بالاخره تصمیم بر این شد که به بیمارستان مراجعت کنیم. اینکه تا رسیدن به این تصمیم، چقدر فاصله بین بیمارستانها و ساختمان آموزشی را پیمودیم و به اتفاق نگهبانهای محترم، شماره داخلیهای مختلف را با دو عدد ستاره روی تلفن فشردیم، هم بماند :”).
بالاخره با پیامی که در گروه ارسال شد، متوجه شدیم بخش مورد نظر شروع کار ما، همان داخلی زنان شماره یک است که در طبقه پنجم بیمارستان واقع شده بود. به همان سمت حرکت کردیم. بهتر بگویم، چون زمان گذشته بود، دویدیم!
بالاخره با آزاد شدن یکی از آن آسانسورهای گوشه راهرو، طبقه پنج بود که نمایان شد. طبقه مورد نظر، معماری تقریبا دایرهشکلی داشت؛ به این معنی که اگر از یک سمت ایستگاه پرستاری شروع به حرکت میکردی، در نهایت بعد از گردش حول راهرو، به همان نقطه اولیه برمیگشتی. همین اتفاق هم افتاد! در گردش اول، نتوانستیم گروه را پیدا کنیم. به بخش مقابل رفتیم. آنجا هم خبری نبود. به یک آنْ متوجه شدیم که یکی از اتاقهای بخش زنان را نادیده گرفته بودیم. به همان سمت حرکت کردیم. خوشبختانه بالاخره گروه رویت شد.
اتاق مورد نظر تنها شاهد یک بیمار به خود بود. آن هم یکی از بدحالترین موارد ممکن. به قول رزیدنتمان که بعد از طی دقایقی به گروه ملحق شد، شاید از معدود کیسهایی بود که در طول دوره تحصیلی میتوانستیم ببینیم. یک شروع کاملا طوفانی!
بیمار یک خانم میانسال بود که طی چند روز گذشته به دلیل خستگی و ضعف عضلانی مراجعه کرده بود. در ابتدا هم تشخیص اولیه ایشان AKI۱ طرح شده بود. بعد از گذشت یک روز و ایجاد علائمی از هموپتیزی شدید۲ و چند علامت دیگر، بیمار دچار دیسترس تنفسی شده بود. این دیسترس هم کاملا در زمانی که ما به اتاق ایشان مراجعه کردیم، قابل مشاهده بود. تشخیص هنوز نهایی نشده بود و در این حین، بیوپسی کلیه و دیالیز هم انجام شده بود و زمانی که ما بر بستر ایشان حاضر شدیم، پلاسمافرز در حال انجام بود. تشخیصهای احتمالی، وگنر یا GPA۳ و سندروم Good-pasture بودند. بعد از شرح ماوقع بیمار مورد نظر، بیمارستان را به مقصد اورژانس حاد ۱ ترک کردیم. هوا مجددا رو به گرمی رفته بود اما نه انقدر که اذیتکننده باشد.
با رسیدن به بخش حاد ۱، منتظر ماندیم. بالاخره بعد از مدتی، رزیدنتمان وارد بخش شد. پیامی به بقیه گروه هم در همین حین ارسال گردید. با تکمیل شدن گروه، توضیحاتی مختصر راجع به روند کاری توسط ایشان ارائه شد. بالاخره زمان آن فرا رسیده بود که به اتفاق وی، معاینه یکی از بیماران انجام شود.
بیمار مردی میانسال بود که ظاهرا به اتفاق همسرشان در بخش حضور داشتند. ماسک اکسیژنی هم برایشان Order شده بود چرا که در آن زمان از تنگی نفس مختصری رنج می بردند. در ظاهر، شواهدی از بدشکلی۴ و غیر قرینه بودن وجود نداشت. خوشبختانه بیمار فردی بسیار متین بود و با آنکه حدودا ۸ نفر در زمان معاینه بالای سرشان خیره ایستاده بودند! کوچکترین اعتراضی از خود بروز نداد. نوبت به سمع ریه که رسید، بعد از رزیدنت و اخذ اجازه از ایشان، با کمال ناامیدی تلاشی برای سمع ریه انجام دادم. ناامیدی از این جهت که تصور نمیکردم بتوانم صدایی بشنوم. با آنکه حال عمومی بیمار مساعد بود، اما Wheezing کاملا مسموعی از سمت خلف ریه قابل شنیدن بود. انقدر واضح که حتی برای اینکه مطمئن شوم دچار توهم یا اشتباه نشدهام، چندین و چند بار مجددا آن صدا را شنیدم. در آن زمان، در عمق آن صدا فرو رفته بودم. ناراحت از اینکه آن بیمار از بیماریاش در حال رنج کشیدن بود اما بالاخره آن دمی را یافته بودم که آن تئوری خواندنهای محض، بالاخره به کار آمده بود. از آن جستجو برای شنیدن صداهای ریه در اولین کورس مقطع فیزیوپاتولوژی بگیر، تا تورق بخشهای مربوط به آسم در تکستبوک های مربوطه. تشخیصهای احتمالی مطرح برای ایشان با توجه به شواهد و قرائن، آسم و T.B بود. حال زمان آن فرا رسیده بود که با ترک بالین بیمار، به توضیحات رزیدنتمان گوش فرا دهیم. نهایتا با طرح چند پرسش، جلسه امروز بهپایانرسیده تلقی میشد. پرسشها شامل اصول شرح حال گیری، نوشتن سیر بیماری و چگونگی توصیف Abdominal Pain بود. مسلما این شروع خاص که به قول حاضرین یک شروع طوفانی بود، یکی از به یادماندنیترین خاطرات کل دوران تحصیل محسوب میشد. امید که در آینده بتوان قدمی هر چند کوچک در راستای مرهم نهادن بر درد دردمندان برداشت…..
- Acute Kidney Injury ↩︎
- هموپتیزی شدید یا Massive Hemoptysis را حدود ۴۰۰ سیسی خونریزی در ۲۴ ساعت یا ۱۰۰ تا ۱۵۰ سیسی خونریزی در یک نوبت گویند. ↩︎
- Granulomatosis with Polyangiitis or Wegener’s Disease ↩︎
- Deformity ↩︎