وبلاگ شخصی

جستجو

مکتب استادی در دنیای کودکان

این راه را نهایت؟….. چیزی به انتهای بخشی از سرگذشت مقطع فیزیوپاتو باقی نمانده (+). یادداشت پیشرو مربوط به دنیای کودکان است…..



سَرِ خُمِّ مِی سلامت!

دومین ورود رسمی به یک مرکز طبی کودکان
به‌وقت دوشنبه ۱۶ بهمن‌ماه ۱۴۰۲

امروز و روز گذشته را می‌توان اولین نوبت ورود رسمی به یک بیمارستان اطفال به شمار آورد. صبح – حوالی ساعت ۹ – با ورود از طریق درب اصلی بیمارستان، به مقصد دفتر کارشناس آموزشی رهسپار شدیم تا ساعت ورود خود را ثبت نماییم. روز گذشته، علی‌رغم برنامه از پیش تعیین شده، هیچکس حاضر به تدریس ما نشده بود (یعنی نبود که بشود!). با خاطره نه چندان جالب دیروز، به امید روز بهتری به سمت اورژانس حرکت کردیم. برای این منظور باید به طبقه همکف برمی‌گشتیم. با ورود به همکف و حرکت به سمت حیاط مسقف بیمارستان، ورودی اورژانس در سمت راست و میانه حیاط رویت می‌شد. از آنجا که با کمی پرس‌و‌جو متوجه شدیم استاد امروز ما هنوز وارد اورژانس نشده‌اند، به امید اندکی آموزش به سمت بخش عفونی واقع در طبقه دوم حرکت کردیم.

گروهی که طبق لیست امروز می‌بایست به بخش عفونی مراجعه می‌کردند، قبل از ما آنجا بودند اما هنوز به استاد نرسیده بودند. خوشبختانه زمانی که ما رسیدیم، استاد آنجا حضور داشتند. با توضیحاتی که خدمتشان ارائه کردیم، از استاد و رزیدنت همراهشان اجازه خواستیم که در کنارشان باقی بمانیم، چرا که در واحد اورژانس هنوز خبری از آموزش نبود.

هر چقدر که دیروز از لحاظ بار آموزشی جالب توجه نبود، همه‌اش در امروز جبران شد :)). صبر و متانت آن استاد عزیز در Presentation هر بیمار به گونه‌ای بود که هرگز از ویزیت و معاینه بیماران خسته نمی‌شدی (یا حداقل خسته نمی‌شدم :”)). در کنار رفتار حرفه‌ای استاد، بیماران خوشحالی هم در بخش حضور داشتند :). برخلاف روز گذشته که اکثریت بیمارانی که با آنها مواجه می‌شدیم به دلیل تب بالا و تشنج مراجعه کرده بودند، بیمارانی که امروز توسط استاد ویزیت گردیدند، اکثرا مبتلا به عفونت‌های ویروسی تنفسی و پنومونی بودند. در کنار این موارد، یک مورد هم آسم دوران کودکی را مشاهده کردیم.

با تجربه اندک حضور در بیمارستان‌های آموزشی مختلف، یک تفاوت بسیار بسیار واضح در این بیمارستان به چشم می آمد. در تمامی بخش‌ها – فرقی هم نداشت کدام سمت پیش بروی – رفتار تمامی کادر بیمارستان بسیار لطیف‌تر از سایر بیمارستان‌ها بود. حتما می‌گویی که خب طبیعی‌ست دیگر! چون به سبب بیماران این بیمارستان، اینگونه لطافت طبع هم لازم است! به تو می‌گویم از “درست” تا بروز آن رفتار درست فرسنگ‌ها فاصله است :). بگذار برایت یک مثال بزنم. به سبب اینکه گروه‌های دیگر هم خبردار شده بودند که در طبقه دوم بیمارستان و بخش عفونی، آموزش دانشجو در حال وقوع است، چونان غزالی تیزپا به آن طبقه شتافته بودند ://. این یعنی، میزان دانشجوهای اطراف استاد بیشتر از حد مجاز بود، بسیار بیشتر! به حدی که زمانی که همه به اتاق یکی از بیماران وارد شدیم، مادر کودک از حضور آن جمعیت ترسیده بود! با این همه و ازدحام فوق‌العاده جمعیت، متانت استاد در مدیریت صحنه مثال‌زدنی بود. به سبب جمعیت حاضر، چندین مرتبه بین آن میز محتوی وسایل معاینه و استاد فاصله افتاد. استاد هم هر بار با متانت دفعه قبل از میان جمعیت عبور می‌کرد تا وسایل معاینه را بردارد، بی‌آنکه حتی یکبار از شلوغی و بی‌نظمی جمعیت شکایتی بروز دهد. در این میان رفتار پرستار‌ها هم مثال‌زدنی بود. زمانی که مشابه همین صحنه و ازدحام جمعیت در بیمارستان دیگری ایجاد شد، یکی از ساکنین منطقه خونش به جوش آمده، کمی از خجالتمان درآمد! البته که حق هم داشت. این ازدحام جمعیت، عملکرد کادر بیمارستان را مختل می‌کرد. اما زمانی که دقیقا همین صحنه، حتی در محیطی کوچکتر در بیمارستان اطفال ایجاد شد، پرستارها نه تنها شکایتی نداشتند، بلکه به سوالاتمان هم پاسخ می‌دادند. و تو خود می‌دانی که بودن در یک محیط امن آموزشی که از پرسیدن سوال‌هایت ترسی نداشته باشی، یکی از آن موهبت های غیرقابل ارزش‌گذاری است.

یکی دیگر از رفتارهای به‌شدت جالب توجه آن استاد، در برداشتن وسایل مورد نیاز برای معاینه بود. تقریبا هر بار خودشان آن مسیر تا میز وسایل را طی می‌کردند تا آنها را بردارند، بی‌آنکه کسی را پی وسایل بفرستند. همچنین وقتی که دستوری برای بیماری صادر می‌شد، ابتدا اینترن بخش آنها را می‌نوشت. سپس استاد آن‌ نوشته‌ها را رأسا بررسی می‌کرد. چه چیزی از این برای آموزش یک دانشجو بهتر است؟

تقریبا از حدود ساعت ۱۰ تا حوالی ساعت ۱۲:۳۰ بعد از ظهر، معاینه و ویزیت بیماران توسط استاد بدون وقفه ادامه پیدا کرد. دو ساعت و نیمی که لغت‌ها کمتر قادر به وصف احوال آن خواهند بود.

به امید…..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *